روزنامه دنیای اقتصاد ، ۱ اسفند ۱۳۸۹
بانک مرکزی، یکی از مهمترین نهادهای اقتصادی در هر کشور است. کنترل حجم
پول، تعیین نرخ بهره، تدوین مقررات بازار مالی و اعتباری و نظارت بر آن،
قدرت ویژهای را در این نهاد متمرکز کرده است.
به همین دلیل، از
زمانی که سیستم بانک مرکزی در نظام اقتصادی کشورها رایج شد، شاهد
سوءاستفاده دولتها از این قدرت بودهایم. به ویژه، در نظامهای
دموکراتیک، حزب حاکم سعی میکند از این قدرت برای پیشی گرفتن از احزاب رقیب
در انتخابات و حفظ قدرت استفاده نماید. اقداماتی نظیر چاپ پول برای تامین
کسری بودجه و انجام هزینههای رایساز، کاهش مصنوعی نرخ بهره برای جلب نظر
افکار عمومی و وارد آوردن شوکهای پولی برای تحریک اقتصاد و ایجاد رونق
کاذب، پیش از برگزاری انتخابات، نمونههایی از سوءاستفاده دولتها از قدرت
بانک مرکزی برای تامین منافع کوتاهمدت خود است.
تاریخ قرن بیستم،
شاهد بحرانها و خسارتهای بزرگی از ناحیه سوءاستفاده دولتها از قدرت
بانکهای مرکزی بوده است. پدیده تورم و حاکمیت سیاستهای اقتصادی
پوپولیستی و مردمفریبانه، نمونههایی از این مشکلات است. به همین دلیل، در
اواخر قرن بیستم، به منظور رها ساختن بانک مرکزی از فشارهای سیاسی
کوتاهمدت و محور قرارگرفتن منافع اقتصادی بلندمدت کشورها در
تصمیمگیریهای این نهاد، موضوع استقلال بانک مرکزی از دولت مطرح گردید. در
نتیجه انجام این اصلاحات، امروزه، اقتصاد بینالمللی از بسیاری از مشکلات
ناشی از عدم استقلال بانکهای مرکزی، از جمله، پدیده تورم، رهایی یافته
است. در ادامه، به مرور تجربه چند کشور در این زمینه میپردازیم.